گفتگو صد رنگ ناکامی دماند ازکامها
وصل هم موهوم ماند از شبههٔ پیغامها
غیر دیر وکعبه هم صد جا تمنا می کند
زندگی یک جامه وار و اینهمه احرامها
ریشهٔ نشو و نما از دانهٔ ماگل نکرد
ماند چون حرف خموشی در طلسم کامها
قطرهٔ ما ناکجا سامان خودداری کند
بحر هم از موج اینجا می شماردگامها
گل کند در وحشت دردسر فرماندهی
چون شررازسنگ ریزد زین نگینها نامها
چون به آگاهی فتدکار، اهل دنیا ناقصند
ورنه در تدبیر غفلت پخته اند این خامها
ازنشان هستی ما سکه نامی بیش نیست
صید ما حکم صدا دارد به گوش دامها
لاله وگل بسکه لبریزند ازصهبای رنگ
درشکستن هم صدایی سر نزد زین جامها
از تپش آواره ها بی ریشهٔ جرأت مباش
در زمین ناتوانی گشته اند آرامها
بیدل از آیینهٔ زنگار فرسودم مپرس
داشتم صبحی که شد غارت نصیب شامها